روزی که بتن حرف زد؛ خاطرهای از آرمان محمدزاده
یکی از روزهایی که هیچوقت فراموش نمیکنم، مربوط میشه به اواخر تابستون سال 1397؛ همون دورهای که برای گرفتن واحدهای کارآموزی به یه پروژه بزرگ ساختمونی در حال اجرای اسکلت بتنی معرفی شده بودم. هوا هنوز گرم بود و گرد و غبار همیشه توی صورتت مینشست. ولی اون روز یه اتفاق باعث شد تا دیدم نسبت به بتن برای همیشه تغییر کنه.
اون روز مسئول کنترل کیفیت سایت، مهندس یزداندوست، وقتی متوجه شد که دارم یادداشتبرداری میکنم، لبخند زد و گفت: «آرمان، اگه واقعاً میخوای مهندس بشی، باید با بتن مثل یه موجود زنده رفتار کنی. باید بفهمی چی میخواد، چی نمیخواد!» خندیدم و گفتم: «بتن حرف میزنه؟» گفت: «آره، وقتی افزودنیهاش رو بشناسی، حرفاشو میفهمی!»
اون روز منو برد به آزمایشگاه پروژه. اونجا برای اولین بار با انواع افزودنیهای بتن آشنا شدم. از روانکنندهها گرفته تا زودگیرها، دیرگیرها، حبابزاها و مواد آببند. دیدم که هر کدوم برای یه کاربرد خاص طراحی شدهن و اگه اشتباه استفاده بشن، میتونن فاجعهبار باشن. مثلاً اونجا یاد گرفتم که روانکنندههای پایه پلیکربوکسیلاتی برای کارهای دقیقتر با نیاز به اسلامپ بالا استفاده میشن و قدیمیترها مثل لیگنوسولفونات برای مصارف عمومیتر بودن.
مهندس یزداندوست یه نمونه آزمایشی از بتن تازه آماده کرد و دوتا افزودنی مختلف بهش زد. یکی با روانکننده معمولی و یکی با روانکننده پیشرفته. فقط با نگاه کردن به اسلامپ و واکنش بتن، فهمیدم که این مواد چقدر مهم هستن.
اون روز فهمیدم بتن فقط یه مخلوط ساده از سیمان و شن و ماسه نیست. دنیاییه که اگه واردش بشی، میتونه بهت نشون بده مهندسی چقدر لایهلایه و دقیق میتونه باشه. از همون روز تصمیم گرفتم بیشتر درباره مواد افزودنی تحقیق کنم. حتی موضوع پایاننامهم رو بعدها به تأثیر روانکنندههای بتن روی خواص مکانیکی اختصاص دادم.
و حالا هر وقت کسی میپرسه چرا اینقدر به بتن علاقهمندم، فقط میگم: «چون یه روز، توی کارگاه، وقتی همهچی خاکستری بود، بتن باهام حرف زد.»